رد شدن به محتوای اصلی

گاو پیر رنجور

.
دیشب هومن داستانی از پائولوکوئیلو تعریف کرد داستان گاو پیر رنجور که من رو به فکر واداشت.
داستان از این قراره که روزی استادی با شاگردش توی جنگل گم می شه هرچقدر می گردند راهی برای خروج از جنگل پیدا نمی کنند در حالیکه خیلی خسته و گرسنه بودند به کلبه محقری برخورد می کنند که متعلق به هیزم شکن فقیری بوده هیزم شکن اونها رو دعوت می کنه به کلبه اش استاد می بینه که زندگی واقعا محقری دارند بعد از خوردن نان و شیر که همسر هیزم شکن برای شام فراهم کرده بود هیزم شکن به استاد می گه: من یه گاو پیر و رنجوری دارم که هروز مقداری به ما شیر می ده و هر روز با شیر گاوم و مقداری هیزمی که می شکنم می تونم زندگی بچه هامو بگردونم.
روز بعد که استاد از اون خانواده جدا می شه گاو پیر اونها را هم با خودش می بره تا به یک پرتگاه می رسند استاد گاو رو از لبه پرتگاه هول می ده به سمت دره و گاو از اون بالا می اوفته و می میره. شاگرد که متعجب از این کار استاد بوده به استاد می گه برای چی این کار رو با اون خانواده کردی اونها بهت لطف کرده بودند تو جواب و لطف و محبت اونها رو اینطور می دی؟؟؟
یه مدتی از این ماجرا می گذره شاگرد هنوز پیش خودش عذاب وجدان داشته تصمیم می گیره مقداری از پس اندازش رو ببره برای اون خانواده وقتی وارد اون جنگل می شه می بینه اون کلبه محقر تغییر کرده و نو نوار شده می رسیه نزدیکتر می بینه توی محوطه چندتا مرغ و خروس می چرخند از طویله خونه صدای گاو و گوسفند می یاد در می زنه و وارد خونه می شه می بینه زندگی اون خانواده واقعا تغییر کرده. همسر هیزم شکن که شاگرد رو یادش می یاد اون رو دعوت به خونه می کنه شاگرد ازش ماجرا رو می پرسه اون هم تعریف می کنه: وقتی شما رفتید گاو ما هم رفت لبه پرتگاه و پرت شده بود پایین ما یه چند روزی زانوی غم بغل کردیم که چه بلایی سرمون می یاد تا این که همسرم رفت جنگل و هیزم و بیشتری شکست از پول اون یه مرغ خرید مرغ مون جوجه کرد و الان چندتا مرغ و خروس داریم تخم مرغها رو فروختیمشون تا تونستیم گوسفندی بخریم از پشم و شیر گوسفندمون مقداری تخم گیاه گرفتیم و من جلوی خونه مقداری سبزی کاشتم از برداشت اینها گاوی خریدیم و خلاصه اش زندگیمون رو تغییر دادیم.
شاگرد خوشحال از این ماجرا می ره پیش استاد و برای استاد داستان رو تعریف می کنه استاد بر می گرده می گه اون خانواده به پشتوانه اون گاو پیر زندگی بخور و نمیری برای خودشون فراهم کرده بودند فکر می کردند تمام زندگیشون همون گاو هستش اون گاو براشون حاشیه امنیتی ایجاد کرده بود که نمی گذاشت به این فکر کنند که می شه جور دیگم زیست برای همین هم من اون رو از زندگی اون خانواده بیرون کردم.
واقعا هرکسی تو زندگیش گاو های پیر و رنجوری داره که به اون متوسل شده و نبودن گاو براش ترسی ایجاد می کنه که حاضر به جدا شدن از اون چیز کوچک و نحیف نمی شه هر کسی باید گاو پیر و رنجور خودش رو بشناسه و از بالای پرتگاه پرت کنه پایین تا بتونه تغییری ایجاد کنه برای بدست آوردن چیزهای بهتر باید هزینه هایی رو پرداخت کرد و صد البته هر کسی هم جرات از دست دادن گاوهای رنجور و نحیفش رو نداره.
.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

Crazy, Stupid, Love. (2011)

فیلم: (Crazy, Stupid, Love (2011 یا دیوانه احمق عشق کارگردان های این فیلم:  Glenn Ficarra, John Requa نویسنده :  Dan Fogelman بازیگران شاخص:  Steve Carell, Ryan Gosling and Julianne Moore  فیلم در شاخه:  Comedy, Drama, Romance زمان فیلم:  118 min داستان فیلم در مورد زن و شوهری است که بعد از چندین سال زندگی مشترک زن به این نتیجه می رسه که از شوهرش جدا بشه و به دنبال عشقش بره مرد که دچار شوک بزرگی شده به طور اتفاقی با مرد جوان و خوشتیبی آشنا می شه که به راحتی می تونسته با دخترها ارتباط برقرار کنه و اونها رو بدست بیاره و راههای بدست اوردن دل خانوم ها رو به دوست جدیدش یاد می ده بعد از مدتی همه شخصیتهای فیلم در یک رابطه فامیلی ناخواسته قرار می گیرند و به طور اتفاقی باهم روبرو می شند. فیلم از دید کمدی جالب هست و امتیاز خوبی رو بدست می یاره اگر برای یک روز تعطیل کسل کننده دنبال یه برنامه هستید می تونید با دیدن این فیلم حال و هواتون رو عوض کنید و خنده رو به لبتون بیارید. در ضمن این فیلم ارزش یکبار دیدن رو حتما داره. من به شخصه...

La piel que habito _ The Skin I Live In (2011)

فیلم: (La piel que habito _ The Skin I Live In (2011 یا پوستی که در آن زندگی می کنیم کارگردان:  Pedro Almodover نویسنده:  Pedro Almodover بازیگران شاخص:  Antonio Banderas, Elena Anaya and Jan Cornet فیلم در شاخه:  Drama, Thriller زمان فیلم: 117 min در ابتدا بگم که این فیلم به زبان اسپانیایی است و سعی کنید حتما قبل از دیدنش زیرنویس براش دانلود کنید. جراح حاذقی به نام رابرت در تلاش است که پوستی  از ژن خوک برای انسان درست کند که در برابر نیش حشرات و آتش مقاومه،  رابرت  در خانه ویلایی خود دختری با لباس چسبان و بدن نمایی رو در یک اتاق در بسته نگه می داره که گاه گداری بروی آن تحقیقاتی انجام می ده در ابتدای فیلم هویت دختر و اینکه از کجا آمده اصلا مشخص نیست و همین معما تماشاگر رو برای دنبال کردن صحنه های بعدی با خودش می بره ولی در طول فیلم با فلش بک های که با یادآوری بازیگران از گذشته شون می شه سرگذشت دختر آشکار می شه و دختر زیبای محبوس در واقع همان پسری است که سالهای قبل به دختر جراح تجاوز کرده و باعث مرگش شده بو...

بستنی زمستونی

. تمام اون روزهایی که از دوران کودکیمون به یادمون می یاد جزء خاطراتمون محسوب می شه که به یادآوریش برای اکثر افراد شیرین و دلچسبه، شاید اون روزها توی اون دوران برامون خیلی عادی گذشته ولی قطعا الان که به یاد می یاریمشون از اون لحظاتمون کلی لذت می بریم این خاطرات می تونه برای موضوعهای خیلی خاصی نباشه ولی الان چون اون لحظات رو به یاد می یاریم برامون خیلی خاصه. من یکی از خاطرات شیرین زمستونیم برای بستنی زمستونیه. یادمه بچه که بودم همیشه زمستونها مامانم برام می خرید و من هم همیشه اسمشو یادم می رفت. یادمه یه بار توی فصل تابستون هوسش رو کردم که مامانم گفت: این بستنی ماله زمستونه که به اون صورت سرد نیست و می شه راحت تو زمستون خوردش. دیشب که هوای تهرون کاملا زمستونی شده بود برای خودم خریدم و به هومن هم گفتم: اسم واقعیش چیه؟ شاید الان فقط به این بهونه بستنی زمستونی می خورم که به دنبال خاطرات شیرین کودکیم می گردم..... .