رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از دسامبر, ۲۰۰۸

ساعت خوش

جشن سال نوی میلادی در کنار پرنگ همراه با کلی خوردنیه خوشمزه. خوش گذشت مثل همه ساعاتی که باتو هستم.

يكرنگ و پرنگ

. وقتي ماه و خورشيد از سفر برگشتند و وارد خونه شون شدند خورشيد خانوم كه هنوز محو هيبت و شكوه جشن پيوندشون بود به ماه نگاهي كرد و گفت: تو دوست داري من چي صدات كنم؟ بايد يه اسمي براي هم پيدا كنيم همينطور كه داشت فكر مي كرد به ماه گفت: از اولي كه شناختمت تا الان با من كاملا يكرنگ بودي هميشه باهام صادق بودي اهل دوز و كلك نبودي هميشه خودت بودي نقش بازي نكردي ممنونم ازت بعد ناگهان فرياد زد و گفت: آره خودشه يكرنگ، من صدات مي كنم يكرنگ چون توبا من يكرنگي، ماه يا همون يكرنگ به خورشيد خانوم نگاهي كرد و گفت: تو هم با ورودت به زندگي من به زندگيم روح بخشيدي، رنگ دادي، معنا بخشيدي شاديهاي زندگي من رو پرنگ كردي من هم تورو پرنگ صدا مي كنم كسي كه با ورودش به زندگيم همه لطافتها، زيبايها و رنگها روبرام پرنگ كرد كسي كه نقشش تو زندگيم اينقدر پرنگ بود كه برام تمام حاشيه ها كمرنگ شدند و از بين رفتند منم از تو ممنونم پرنگ جان. .