رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئیه, ۲۰۰۸

اندر حكايت ما 5

.. . خورشيد خانوم موقع غروب وقتي ماه رو ديد تند تند اين جملات رو پشت سر هم رديف كرد و گفت: ببين جناب آقاي ماه من جام تو آسمون خودم خوبه قصد هم ندارم يه جفتي پيدا كنم ببرم تو آسمونم كه هي بهم بگه خورشيد اين طوري باش خورشيد اون طوري نباش اين كارو بكن اين كارو نكن من ستاره اي كه بالاسرم بخواهد باشه و دستور بده نمي خوام من خودم تنها بانوي آسمون روزم نمي تونم يه نفري وارد دنياي خودم بكنم كه من رو از تخت خاتونيم بياره پايين ولي يه چيزي رو هم بهت بگم دوستم ندارم تو از آسمون شب بري خوب اينطوري هروز همديگري مي بينيم ولي اگه نباشي فكر مي كنم كه دلم برات تنگ بشه. ماه كه به خورشيد زل زده بود و مبهوت حرفهاي خورشيد خانوم شده بود، گفت: تو هنوز معناي مزدوج شدن رو نمي دوني كه اينطور فكر مي كني تعجب مي كنم با اين همه سالي كه گذرندي ولي باز هم اينطور مثل ستاره هاي كوچلو فكر مي كني مزدوجي يعني باهم بودن، يكدل شدن، دوست داشتن، محبت كردن بدون چشم داشت و همينطور محدود نكردن و آزاد گذاشتن ستاره جفتشون چون دو زوج واقعي بايد بهم اعتماد كامل داشته باشند تا بتونند تو يه آسمون در كنار هم احساس آرامش و امنيت بكنن ب

شروع بهترین آغاز

این روز برای من بهترین روز عمرم بود. مرحله جدیدی از زندگی همراه با بهترین همراه. برای خودمون آرزوی بهترینها رو دارم. آغاز یک شروع ... یک شروع لذتبخش.

اندر حكايت ما4

. ماه و خورشيد با كوله باري از خاطرات ريز و درشت از سفر برگشتند اين سفر چند روزه باعث شد كه جناب ماه مصمم تر از قبل توي تصميمش بشه، ولي خورشيد خانوم علاوه بر شيطنتها و بازي گوشي هاش باعث شد غرق شدن تو خاطرات سفر هم بهش اضافه بشه. خورشيد خانوم به تنها موردي كه فكر نمي كرد انتخاب ستاره جفتش بود انگار تو آسمون به اون بزرگي تنها اصلا احساس تنهايي نمي كرد و از صبح تا غروب يه جا نشستن و نور به سر زمينها پاشيدن بهترين سرگرميش بود، البته شايدم اينقدر تنها از صبح تا غروب تو آسمون بالا و پايين رفته بود كه عادت كرده بود. جناب ماه كه ديد نخير خورشيد خانوم اصلا توي باغ نيست و معلوم نيست تصميمش چيه يه شب موقع غروب خورشيد خانوم، سر راهش سبز شد و به خورشيد خانوم گفت: ببين خورشيد بانو من تصميم گرفتم ديگه تو آسمون شب تنها نباشم دوست دارم اين آسمون رو با تو تقسيم كنم درسته كه آسمون شب خيلي بزرگ نيست شايد براي تو تاريك هم باشه ولي قول مي دم اين آسمون فقط ماله منوو تو باشه و تو تنها بانوي اين آسمون باشي، قول مي دم كه نور مهتابم رو هميشه روشني راهت كنم، قول مي دم هلال لبخند و مرتب تو زندگيمون بهت هديه بدم،

مروارید

لذت پنجشنبه آفتابی رو که در کنارت بودم و احساس غرور از اینکه تورو دارم، فراموش شدنی نیست. از اینکه اینقدر درکم میکنی از اینکه اینقدر رعایت شرایط رو میکنی لذت میبرم و خدا رو شکر میگم. از اینکه اومدی، موندی و هستی خوشحالم. از اینکه دارمت در کنارم به خودم میبالم. از پنجشنبه به بعد مروارید برام یک جواهر نیست، یک خاطرست که به اندازه رویاهام ارزش داره.