رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از اکتبر, ۲۰۰۹

روز تولد ما

پرنگ راست میگه. زود گذشت ولی خوب گذشت. تغییرات بقدری زیاد و متنوع بوده که بسختی دوران مجردی رو یادم میاد. انگاری که از اول متاهل بودم! سال گذشته همین روز البته با کمی ارفاق ماشین رو تحویل گل فروشی دادم (سری اول) و البته قبلش دقت کردم کلی وسایل لازم رو بزارم صندوق عقب ماشین تا تمام شرایط رو برای مرحله سوم گلکاری آماده کرده باشم! سری دوم گلکاری به سختی و وقت گیرتر از سری سوم نبود. رنگ گلها اشتباه شده بود و کلی خال خال زرد و صورتی!!! روی ماشین چسبیده بود که سریعاً تعوض شدند و لی بار آخری نه اینکه تقصیر من باشه نه! کلاً تقصیر گل فروش بود که گلها رو چسبونده بود به شیشه عقب عمداً تا وقتی که من خواستم وسایل رو از صندوق بردارم کل گلها از بیخ قلع و قم بشن! اینجوری بود که من بعنوان اولین داماد تاریخ این سرزمین نه تنها جلوی آرایشگاه همسر گرام معطل نشدم بلکندش که بنده خدا رو بیش از 3 و اندی ساعت معطل کردم. به این ترتیب تونستم این روز رو کاملاً موندگار کنم تو ذهن پررنگ. همیشه بابت این 3 و اندی ساعت شرمنده و سرافکنده بودم. کلاً قابل جبران نیست راحت بگم. قول دادم اولین سالگرد ازدواج بریم بالای برج ای

اولین سالگرد

. یک سال گذشت به سرعت برق و باد، نمی دونم سال اول فقط اینقدر سریع می گذره یا همه سالها با این سرعت می گذرن سال پیش این موقع روز آخر مجردیه من و یکرنگ بود. وقتی مقایسه می کنم یکسال، درسته که خیلی سریع گذشت ولی بیش از سالهای قبلتر زندگیم پختگی و تکامل برام داشت، به نظرم تا زمانی که آدم تو زندگیش مستقل نشده باشه اینقدر هدفهاش مشخص و پرنگ نمی شن. امروز که آخرین روز از یکسال باهم بودنمون هست، تنها کاری که می تونم بکنم اینه که خدا رو صدهزار بار شکر کنم برای اینکه کسی رو وارد زندگیم کرد که خیلی بارزشه برای اینکه معنی واقعی عشق رو توی این یک سال تجربه کردم، برای اینکه توی این یکسال فهمیدم که چطور باید گذشت کرد و محبتی رو پاسخ گفت، فهمیدم که چه طعمی داره وقتی کسی بهت همیشه و همه جا احترام می زاره و کارهای قشنگه تو را حتی کوچیک هم که باشه فراموش نمی کنه، توی این یکسال کاملا احساس کردم که یک لبخند می تونه بهترین هدیه ای باشه که در موقع خستگی می تونی دریافت کنی. و باز هم هزاران هزار بار خدا رو شکر می کنم که تعداد روزهای خوشیم در این یک سال خیلی بیشتر از ناراحتیها بوده. .

توقع

. يکبار يه جمله خيلي قشنگي رو يکرنگ به هم گفت: که واقعا از شنيدنش لذت بردم و سعي مي کنم که بهش عمل کنم. گفت: اگه مي خواي تو زندگيت احساس خوشبختي بکني از هيچ کس به جز خودت توقعي نداشته باش آنوقت اگه کسي برات کاري انجام نده يا کمتر از انتظارت انجام بده ناراحت و دلگير نمي شي. حالا دارم سعي مي کنم اگه قدمي هم براي کسي برمي دارم براي دل خودم باشه نه اينکه عينا جبران بشه. .