رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از مه, ۲۰۰۹

خرمشهر آزاد شد

اون روز رو کاملاً یادم میاد. روزنامه فروشی سر چهار راه سپه، اون وقتا روزنامه کیهان آبرو دار بود. چشم بهم زدنی همه اش رو فروخت یعنی غارت شد و مردمی که خوشحال تو خیابونا دست به هر ژانگولری میزدند. خرمشهر رو مردمی آزاد کردند که یا شهید شدند یا جانباز یا آلان گوشه خونه منزوی هستند. البته خدا هم کمک کرد تا همین حد. عجب روزهایی بود ...

حال و احوال

. صبحت رو آغاز می کنی یه روزکاملا عادی، یه تماس تلفنی از طرف دوستت که از برنامه دیشب کلی تعریف می کنه می گه خیلی بهش خوش گذشته و صحبتهای یکرنگ باعث شده متوجه گذشت زمان نشه با همین خبر کوچلو روزت کاملا عوض می شه و کلی انرژی می گیری . صبحه دیگه ای رو آغاز می کنی یه روزکاملا عادی یه تماس تلفنی و خبر دزدی از ماشین رو که زاپاس، جک و ابزار و دزدیدن و قفل ماشین رو هم خراب کردن خسارت مالیش خیلی نیست ولی روزت کاملا خراب می شه دیگه از حال و حوصله می افتی. واسه همین من می گم حال و هوای آدمی به دمی بنده با یک تلنگر می تونی بیوفتی اون بالا بالاها و روی ابرها سیر کنی و با یه تلنگر دیگه از اون بالا گرمب بیفتی روی زمین . جلوی خبرهای بد یا چیزهای ناراحت کننده رو که نمی شه گرفت بالاخره پیش می آید ولی هرازگاهی می شه گوشی رو برداشت به همسر، مادر یا دوست یه زنگ زد و حالشون رو پرسید و با یه تعریف کوچلو از حسن های که دارن یا اون خلق و خوی خوبشون حال و هوای روزشون رو عوض کرد یا می شه اینبار که داریم می ریم خونه یا دیدن کسی یه شاخ گل براش هدیه ببریم که با دیدن اون حال و هواش تا چند روزعوض بشه. مطمئنا این تاثیر

خاک مقدس

آیا این خاک مقدسترین خاک دنیا نیست؟

سفر به شیراز

با پررنگ رفتیم به دیدنه زیباترین یادگارهای تاریخ ایران و چه لذتی بردیم. از با هم بودن و ازهمسفر بودن. سفر رویایی بود...