داشتم نظرم رو در مورده پست خورشید خانوم مینوشتم تو قسمت کامنت که پیش خودم فکر کردم، چه کاریه؟! اینجا ماله ماست اگرهم جوابی یا نظری هست باید همین جا بنویسیم که اینجا برای همین بوجود اومد اصلاً. --------- دوست دارم این حکایت های شماره دار رو که کلی خاطرست. یاد آوری شیرینی اون لحظات گاهی سخت و گاهی آسون باز هم طعم خوشی دارند. ازت بابت مرور اونها ممنونم. ----------- من مستقل تصمیم میگیرم. ولی این معنای اون نیست که خودم رو تنها میدونم. من به خدای خودم بحدی اعتقاد و ایمان دارم که میدونم اجازه اشتباه بهم نمیده. من بابت تصمیم گرفتن از خدا نشونه نخواستم، بابت انتخابم اشاره هم نخواستم که باورداشتم تو خودت همون اشاره و نشونه هستی. وقتی تونستی منو از آسمونم تکونی بدی یعنی اشاره دیگه.... -------------- یک لحظه هم به باورم به خدا شک نکن حتی اگر خدام خونه نداشته باشه. خدای من خدای مهربونیهاست خدای صداقت و راستیه. خدای مهر و عشق و امید و بخشش و برکته. این خدا خونه نمیخواد. یعنی تعریف خونه براش فرق میکنه. اگر پیامبری خونه ساخته براش، بدون که دلیلش آدمها بودن نه بی سرپناهی خدا. دوست