.
خلاصه كه در گذر روز ها و شبها ماه و خورشيد به دو دلداده در آسمان بدل شدند كه طاقت دوري همديگرو اصلا نداشتند و اين با قانون طبيعي متعلق بودن خورشيد براي آسمان روز و ماه براي آسمان شب اصلا جور در نمي اومد ماه و خورشيد ديگه حواسشون به كارشون نبود يعني به طور كل دنياي آسمون رو رها كرده بودند، به جاي اينكه خورشيد در روز وسط آسمون باشه مي رفت يه گوشه اي كز مي كرد و پرتو هاي طلايي اش رو بغل مي كرد به همين خاطر آسمون روز به خوبي روشن نمي شد، ماه هم يه هلال اخم شده بود و اصلا حاضر نبود كامل بشه. خلاصه كه دنياي آسمون حسابي بهم ريخته بود براي مردم زمين سوال پيش اومده بود اين چه پديده آسمانية كه ماه يه مدت هلال مونده و خورشيد هم كمرنگ شده به طوريكه نورش اصلا چشم رو اذيت نمي كنه در حين اينكه مردم زمين در پي كشف اين پديده آسماني بودند و مي خواستند نامي براي اين پديده بگذارند. خداوند خورشيد و ماه و رو صدا كرد و گفت: من بخاطر اين موضوع بود كه ساعات كاريه شما رو متفاوت قرار دادم كه اين مشكل براي دنياي آسمون پيش نياد غافل از اينكه نيروي عشقي كه خلق كردم خيلي قوي تر از اين هست كه در ساعات خيلي محدود و اندك هم نتونه اثر بكنه من مانع احساساتي كه بين شما بوجود اومده نمي شم اين حق شما است كه شما هم مثل بقيه از اين نعمت من بهره مند بشيد فقط اميدوارم عجولانه و از روي هوس تصميم نگرفته باشيد چون اين احساس علاوه بر اينكه بسيار شيرين و گرمابخشة مضراتي هم داره كه اگه انتخاب و روش عملتون درست نباشه مطمئن باشيد از مضراتش كه بسيار سنگين و سخت است بهره مند مي شيد، شما دو ستاره در حق آسمون من خيلي لطف كرديد و ساليان ساله كه به خوبي كارتون رو انجام داديد و چون دوست ندارم از كرده خود روزي روزگاري پشيمون بشيد مي خوام يه فرصتي بهتون بدم خورشيد خانوم رو مي خوام بفرستم يه سرزمين دوربه نام سرزمين آفتاب اونجا خود من هم هستم در كنار خورشيد خانوم، 14 روز اونجا مي موني و ماه در اينجا در همين آسمون هر دوتون خوب فكر مي كنيد توي اين 14 روز كه از هم دور هستيد فرصت خوبيه كه بفهميد احساساتتون به خاطر ظواهر يا واقعي و عميق از اونجايي كه خورشيد خانوم توي تصميم گيريهاش مردد و به سختي تصميم مي گيره به همين خاطره كه مي خوام خورشيد خانوم بياد سرزمين من كه اونجا كمكش كنم كه بهتر و راحتر تصميم بگيره مطمئنم ماه به راحتي تصميمش رو مي گيره بدون دودلي بعد از اين 14 روز كه تصميم نهايي رو گرفتيد بايد از آسمون بريد بيرون، ديگه اجازه نداريد تو آسمون بمونيد چون عشق و احساسات ماله زمينه در اونجا است كه احساسات مي تونه رشد بكنه و اگه خوب رشد كنه مي تونه آسموني بشه و يا بشكنه و از بين بره و در همون زمين مدفون بشه احساساتي كه در آسمان شكل بگيره قدرت رشد نخواهد داشت و من براي همين مي خوام كه شما بعد از تصميم گيريتون كه مطمئنا تصميم خوب و منطقي گرفتين بريد زمين تا احساساتتون به طور كامل رشد بكنه.
روز عزيمت سفر خورشيد خانوم فرا رسيد ماه همچنان به صورت هلال اخم بود حاظر نشده بود كامل بشه يا هلالش رو لبخند بكنه ولي خورشيد خانوم يه مقدار حواسش به سفر بود و خيلي دوست داشت بدونه كه سرزمين كه خداش توش هست چه شكلي از يه طرف 14 روز رو مي خواست خلوت كنه موقع خداحافظي با جناب ماه كاملا حواسش پرت سفر بود يه خداحافظي با جناب ماه كرد و مثل يه شهاب آسموني به سرعت مسيرش رو طي كرد و خودش رو پرت كرد به سرزمين آفتاب يا همون سرزمين خدا
روزها پشت هم سپري مي شدند و خورشيد خانوم محو عظمت اون سرزمين و آرامشش شده بود دلتنگ آسمونش نشده بود ولي دلش خيلي مي خواست جناب ماه هم اون سرزمين زيبا و با عظمت رو تجربه مي كرد، از خدا خواست كه به ماه هم اجازه بده به اون سرزمين بياد ولي خدا خواست تو هميشه دلت مي خواست كه اين سرزمين رو ببيني ولي جناب ماه به اين سرزمين فكر نمي كنه براي همين من دعوتش نكردم در ثاني جناب ماه تو تصميم گيريش كاملا مستقل عمل مي كنه ولي تو خيلي سراغ من مي ياي به همين خاطر من گفتم تو اينجا در كنارم باشي كه راحتر بتونم كمكت كنم و توهم تصميم بگيري. خورشيد خانوم واقعا از اون سرزمين خوشش اومده بود شايد واقعا از چيزهايي كه خورشيد خانوم تو آسمونش داشت يا ديده بود خبري توي اين سرزمين نبود شايد نهايت زيبايي اش توي سادگيش بود يا شايد هم آرامش و امنيتش، خلاصه كه خورشيد خانوم اصلا دلش نمي خواست كه اين روزها تموم بشه ولي روزها رو به تموم شدن بودن و خورشيد خانوم دو دلي اش تمام نشده بود همش مي گفت تصميم خيلي بزرگيه نكنه از سرزمينم برم از نداشتن اون خلوتم غمگين بشم و دلتنگ آسمونم بشم؟ يا اينكه دنياي زمين رو نتونم تحمل كنم؟ من تو آسمون خودم تكم ملكه آسمون صبحم همچون نگيني مي درخشم نكنه برم روي زمين از اين ابهت جلوه و جلال ديگه برخوردار نباشم ... اينقدر فكر كرد 1000 سوال تو ذهنش ايجاد شد تا خدا بهش گفت: من مي تونم اين اطمينان رو بهت بدم زندگي جديد براي تو اينقدر زيبايي خواهد داشت كه دلت نمي خواد بازگردي به زندگي قبلي ولي يه شرط داره و اون هم اينه كه درست عمل كني در مسير زندگيت اگه درست و منطقي و از روي عقل عملي رو انجام بدي مطمئن باش هيچوقت پشيمون نخواهي شد حالا وقت اين رسيده كه به آسمونت برگردي و جناب ماه رو در جريان تصميمت قرار بدي برو به سلامت و مطمئن باش خدا براي هيچ مخلوقش بد نمي خواد.
.
نظرات