رد شدن به محتوای اصلی

اندر حكايت ما7

.
خلاصه كه در گذر روز ها و شبها ماه و خورشيد به دو دلداده در آسمان بدل شدند كه طاقت دوري همديگرو اصلا نداشتند و اين با قانون طبيعي متعلق بودن خورشيد براي آسمان روز و ماه براي آسمان شب اصلا جور در نمي اومد ماه و خورشيد ديگه حواسشون به كارشون نبود يعني به طور كل دنياي آسمون رو رها كرده بودند، به جاي اينكه خورشيد در روز وسط آسمون باشه مي رفت يه گوشه اي كز مي كرد و پرتو هاي طلايي اش رو بغل مي كرد به همين خاطر آسمون روز به خوبي روشن نمي شد، ماه هم يه هلال اخم شده بود و اصلا حاضر نبود كامل بشه. خلاصه كه دنياي آسمون حسابي بهم ريخته بود براي مردم زمين سوال پيش اومده بود اين چه پديده آسمانية كه ماه يه مدت هلال مونده و خورشيد هم كمرنگ شده به طوريكه نورش اصلا چشم رو اذيت نمي كنه در حين اينكه مردم زمين در پي كشف اين پديده آسماني بودند و مي خواستند نامي براي اين پديده بگذارند. خداوند خورشيد و ماه و رو صدا كرد و گفت: من بخاطر اين موضوع بود كه ساعات كاريه شما رو متفاوت قرار دادم كه اين مشكل براي دنياي آسمون پيش نياد غافل از اينكه نيروي عشقي كه خلق كردم خيلي قوي تر از اين هست كه در ساعات خيلي محدود و اندك هم نتونه اثر بكنه من مانع احساساتي كه بين شما بوجود اومده نمي شم اين حق شما است كه شما هم مثل بقيه از اين نعمت من بهره مند بشيد فقط اميدوارم عجولانه و از روي هوس تصميم نگرفته باشيد چون اين احساس علاوه بر اينكه بسيار شيرين و گرمابخشة مضراتي هم داره كه اگه انتخاب و روش عملتون درست نباشه مطمئن باشيد از مضراتش كه بسيار سنگين و سخت است بهره مند مي شيد، شما دو ستاره در حق آسمون من خيلي لطف كرديد و ساليان ساله كه به خوبي كارتون رو انجام داديد و چون دوست ندارم از كرده خود روزي روزگاري پشيمون بشيد مي خوام يه فرصتي بهتون بدم خورشيد خانوم رو مي خوام بفرستم يه سرزمين دوربه نام سرزمين آفتاب اونجا خود من هم هستم در كنار خورشيد خانوم، 14 روز اونجا مي موني و ماه در اينجا در همين آسمون هر دوتون خوب فكر مي كنيد توي اين 14 روز كه از هم دور هستيد فرصت خوبيه كه بفهميد احساساتتون به خاطر ظواهر يا واقعي و عميق از اونجايي كه خورشيد خانوم توي تصميم گيريهاش مردد و به سختي تصميم مي گيره به همين خاطره كه مي خوام خورشيد خانوم بياد سرزمين من كه اونجا كمكش كنم كه بهتر و راحتر تصميم بگيره مطمئنم ماه به راحتي تصميمش رو مي گيره بدون دودلي بعد از اين 14 روز كه تصميم نهايي رو گرفتيد بايد از آسمون بريد بيرون، ديگه اجازه نداريد تو آسمون بمونيد چون عشق و احساسات ماله زمينه در اونجا است كه احساسات مي تونه رشد بكنه و اگه خوب رشد كنه مي تونه آسموني بشه و يا بشكنه و از بين بره و در همون زمين مدفون بشه احساساتي كه در آسمان شكل بگيره قدرت رشد نخواهد داشت و من براي همين مي خوام كه شما بعد از تصميم گيريتون كه مطمئنا تصميم خوب و منطقي گرفتين بريد زمين تا احساساتتون به طور كامل رشد بكنه.

روز عزيمت سفر خورشيد خانوم فرا رسيد ماه همچنان به صورت هلال اخم بود حاظر نشده بود كامل بشه يا هلالش رو لبخند بكنه ولي خورشيد خانوم يه مقدار حواسش به سفر بود و خيلي دوست داشت بدونه كه سرزمين كه خداش توش هست چه شكلي از يه طرف 14 روز رو مي خواست خلوت كنه موقع خداحافظي با جناب ماه كاملا حواسش پرت سفر بود يه خداحافظي با جناب ماه كرد و مثل يه شهاب آسموني به سرعت مسيرش رو طي كرد و خودش رو پرت كرد به سرزمين آفتاب يا همون سرزمين خدا

روزها پشت هم سپري مي شدند و خورشيد خانوم محو عظمت اون سرزمين و آرامشش شده بود دلتنگ آسمونش نشده بود ولي دلش خيلي مي خواست جناب ماه هم اون سرزمين زيبا و با عظمت رو تجربه مي كرد، از خدا خواست كه به ماه هم اجازه بده به اون سرزمين بياد ولي خدا خواست تو هميشه دلت مي خواست كه اين سرزمين رو ببيني ولي جناب ماه به اين سرزمين فكر نمي كنه براي همين من دعوتش نكردم در ثاني جناب ماه تو تصميم گيريش كاملا مستقل عمل مي كنه ولي تو خيلي سراغ من مي ياي به همين خاطر من گفتم تو اينجا در كنارم باشي كه راحتر بتونم كمكت كنم و توهم تصميم بگيري. خورشيد خانوم واقعا از اون سرزمين خوشش اومده بود شايد واقعا از چيزهايي كه خورشيد خانوم تو آسمونش داشت يا ديده بود خبري توي اين سرزمين نبود شايد نهايت زيبايي اش توي سادگيش بود يا شايد هم آرامش و امنيتش، خلاصه كه خورشيد خانوم اصلا دلش نمي خواست كه اين روزها تموم بشه ولي روزها رو به تموم شدن بودن و خورشيد خانوم دو دلي اش تمام نشده بود همش مي گفت تصميم خيلي بزرگيه نكنه از سرزمينم برم از نداشتن اون خلوتم غمگين بشم و دلتنگ آسمونم بشم؟ يا اينكه دنياي زمين رو نتونم تحمل كنم؟ من تو آسمون خودم تكم ملكه آسمون صبحم همچون نگيني مي درخشم نكنه برم روي زمين از اين ابهت جلوه و جلال ديگه برخوردار نباشم ... اينقدر فكر كرد 1000 سوال تو ذهنش ايجاد شد تا خدا بهش گفت: من مي تونم اين اطمينان رو بهت بدم زندگي جديد براي تو اينقدر زيبايي خواهد داشت كه دلت نمي خواد بازگردي به زندگي قبلي ولي يه شرط داره و اون هم اينه كه درست عمل كني در مسير زندگيت اگه درست و منطقي و از روي عقل عملي رو انجام بدي مطمئن باش هيچوقت پشيمون نخواهي شد حالا وقت اين رسيده كه به آسمونت برگردي و جناب ماه رو در جريان تصميمت قرار بدي برو به سلامت و مطمئن باش خدا براي هيچ مخلوقش بد نمي خواد.
.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

P.S. I Love You (2007)

فیلم: (P.S. I Love You (2007 یا پی نوشت: دوستت دارم کارگردان: Richard LaGravenese نویسنده: Richard LaGravenese بازیگران شاخص: Hilary Swank, Gerard Butler and Harry Connick فیلم در شاخه:  Drama, Romance زمان فیلم: 126 min فیلم با دعوای زوج جوانی آغاز می شه که عاشق هم هستند ولی هرزگاهی هم باهم بگو مگو و دعوا دارند در همان ابتدای فیلم، مرد بر اثر تومار مغزی فوت می کنه و هالی (همسرش) بیوه می شه. در اصل فیلم خیلی سریع از این قسمتها می گذره و در واقع شروع فیلم از جایی است که هالی تنها می شه. هالی که در غم و اندوه فراق همسرش غرق شده در تولد سی سالگیش با جمع خانواده و دوستانش به خودش می یاد در اون روز برای اولین بار نامه ای از طرف همسر متوفاش بدستش می رسه که اون رو به خودش می یاره روزهای بعد هم به طروق مختلف نامه هایی از طرف همسرش بهش می رسه که همه اونها با این جمله به پایان می رسند P.S. I Love You  یا پی نوشت: دوستت دارم. همسرش برای او و دوستانش برنامه سفری به زادگاه خودش ایرلند چیده بود در اونجا با اتفاقاتی روبرو می شه که مرتب به یاده گری (همسرش) می افته. د

La piel que habito _ The Skin I Live In (2011)

فیلم: (La piel que habito _ The Skin I Live In (2011 یا پوستی که در آن زندگی می کنیم کارگردان:  Pedro Almodover نویسنده:  Pedro Almodover بازیگران شاخص:  Antonio Banderas, Elena Anaya and Jan Cornet فیلم در شاخه:  Drama, Thriller زمان فیلم: 117 min در ابتدا بگم که این فیلم به زبان اسپانیایی است و سعی کنید حتما قبل از دیدنش زیرنویس براش دانلود کنید. جراح حاذقی به نام رابرت در تلاش است که پوستی  از ژن خوک برای انسان درست کند که در برابر نیش حشرات و آتش مقاومه،  رابرت  در خانه ویلایی خود دختری با لباس چسبان و بدن نمایی رو در یک اتاق در بسته نگه می داره که گاه گداری بروی آن تحقیقاتی انجام می ده در ابتدای فیلم هویت دختر و اینکه از کجا آمده اصلا مشخص نیست و همین معما تماشاگر رو برای دنبال کردن صحنه های بعدی با خودش می بره ولی در طول فیلم با فلش بک های که با یادآوری بازیگران از گذشته شون می شه سرگذشت دختر آشکار می شه و دختر زیبای محبوس در واقع همان پسری است که سالهای قبل به دختر جراح تجاوز کرده و باعث مرگش شده بود. به همین خاطر رابرت برای انتقام جنسیت او را تغییر داه و ا

Crazy, Stupid, Love. (2011)

فیلم: (Crazy, Stupid, Love (2011 یا دیوانه احمق عشق کارگردان های این فیلم:  Glenn Ficarra, John Requa نویسنده :  Dan Fogelman بازیگران شاخص:  Steve Carell, Ryan Gosling and Julianne Moore  فیلم در شاخه:  Comedy, Drama, Romance زمان فیلم:  118 min داستان فیلم در مورد زن و شوهری است که بعد از چندین سال زندگی مشترک زن به این نتیجه می رسه که از شوهرش جدا بشه و به دنبال عشقش بره مرد که دچار شوک بزرگی شده به طور اتفاقی با مرد جوان و خوشتیبی آشنا می شه که به راحتی می تونسته با دخترها ارتباط برقرار کنه و اونها رو بدست بیاره و راههای بدست اوردن دل خانوم ها رو به دوست جدیدش یاد می ده بعد از مدتی همه شخصیتهای فیلم در یک رابطه فامیلی ناخواسته قرار می گیرند و به طور اتفاقی باهم روبرو می شند. فیلم از دید کمدی جالب هست و امتیاز خوبی رو بدست می یاره اگر برای یک روز تعطیل کسل کننده دنبال یه برنامه هستید می تونید با دیدن این فیلم حال و هواتون رو عوض کنید و خنده رو به لبتون بیارید. در ضمن این فیلم ارزش یکبار دیدن رو حتما داره. من به شخصه امتیاز 8 از 10 به خاطر داستان و جنبه کمدی ف