.
بالاخره در روز 7/8/87 ماه و خورشيد دست در دست هم وارد كره زمين شدند از بس كه ستاره هاي آسمون به خاطر از دست دادن اين دو ستاره دوست داشتني توي آسمون گريه كردند روز ورود اين دو ستاره باروني و سرد شده بود.
ماه و خورشيد اولش يه كم استرس داشتند به خاطر اينكه شرايطشون، محيط زندگيشون و كلا خودشون عوض شده بودند خداهم كه از حس اين دو ستاره اش آگاه بود به زميني ها گفته بود براي ورود اين دو ستاره به زمين و پيوند آسمانيشون يه جشن بسيار با شكوه بگيرند كه هم اين دو ستاره با زميني ها آشنا بشند هم اينكه خدا مي خواست به خاطر اين انتخاب كاملا درست آنها براي هديه به اونها يه جشن باشكوه بگيره براي همين از تمام نقاط كره زمين آدمهايي رو دعوت كرده بود كه در اين جشن شركت كنند، زمينهايي كه تو اين جشن شركت كردند هم خيلي خوشحال بودند، جشن بسيار باشكوه و عظيمي بود موقعي كه خورشيد و ماه پاشون به زمين رسيد هردوشون به شكل انسان در اومدند خورشيد خانوم به شكل يك دختر زيبا و جناب ماه هم به شكل يك پسر چشم و ابرو مشكي زيبا همه كارهاي جشن آماده بود حتي لباس خورشيد و ماه، تن خورشيد خانوم يك لباس سفيد زيبا كردند و تن جناب ماه هم يك دست لباس مشكي زيبا و دست اين دو زوج آسماني روبه هم دادند و بهشون گفتند وارد جشن بشند خورشيد و ماه هم بهم نگاهي كردند و دست در دست هم وارد باغ زيبايي شدند كه همه مهمونهايي كه دعوت شده بودند اونجا منتظرشون بودند با ورود خورشيد و ماه همه به پاشون بلند شدند و براشون كف مي زدند و گل به سر اين دو مي ريختند تا زماني كه شب از نيمه گذشته بود همه مهمونها در حال شادي و پايكوبي بودند بعد از اين جشن باشكوه خدا به خورشيد و ماه گفت: مي خوام شما رو بفرستمتون يه جزيره كه تعداد كمي ساكن داره و بسيار خلوته تا هم خستگيتون در بره هم راه و روش زندگي توي كره زمين رو ياد بگيرين ماه و خورشيد به مدت 5 روز عازم اون جزيره شدند و روزهاي به ياد ماندني اي اونجا داشتند براشون جالب بود مي تونستند در كنار دريا باشند و از روي زمين به ماه و خورشيد توي آسمون نگاه كنند روزهاشون به پايان رسيد و برگشتند به شهري كه بايد توش زندگيشون رو شروع مي كردند و از اينجا بود كه مثل همه زمينها زندگيشون رو توي يك نقطه از اين كره خاكي آغاز كردند.
.
نظرات