بنده پا در جاپاي مادرم گذاشتم هر ايرادي كه قبلا از كارهاش مي گرفتم الان بدون هيچ كم و كاستي خودم اونها رو تكرار مي كنم خيلي جالبه قبلا هميشه مي گفتم محاله من اين كار و انجام بدم ولي الان به طور كامل اون كارها رو انجام مي دم.
برادرم مي گه: اون موقعم هر وقت مامان خونه نبود تو خوب نقش مامان رو بازي مي كردي.
هميشه به مامانم مي گفتم وقتي مهمون مي ياد اينقدر تو آشپزخونه نره بيا بشين بعدا سر فرصت كارها رو انجام مي ديم فوقش يه مقدار نامرتب مي شه حالا خودم تا دونه آخر وسايل رو سر جاش نزارم نمي يام بشينم.
هميشه به مامانم مي گفتم تو كار ما رو قبول نداري چون هيچوقت به ما كاري نمي دي حالا الان ترجيح مي دم همه كارها رو به تنهايي انجام بدم از خريد و پخت و پز تا شستشو و رفت و روب.
صبحها مامان زودتر از خواب بيدار مي شد منم با سر صداي مامان بيدار مي شدم مي گفتم: مامان كه بيدار بشه ديگه نمي شه خوابيد اينقدركه سر و صدا مي كنه، مي گفتم مامان يكم آرومتر كارها رو انجام بده مي گفت: نمي شه، مي گفتم: چطور من مي تونم همه كارهامو بدون هيچ صدايي انجام بدم. حالا مي بينم وقتي منم پا مي شم يكرنگ رو با خواب سنگينش از خواب بيدار مي كنم انگار واقعا كارهاي آشپزخونه همشون با صدا است.
قبلا به مامان واسة صرفه جويي هاش خرده مي گرفتم مي گفتم با اين صرفه جويي ها خودت رو اذيت مي كني و اين كارها هيچ فايده اي هم نداره. حالا مي بينم خودم هم يه صرفه جويي هاي مي كنم كه واقعا بي ارزشه.
مامان خيلي دل شوره اي هرجا مي خواستيم بريم اولين نفر اونجا بوديم، اولين نفر هم از اونجا بيرون مي رفتيم هميشه مي گفتم: مامان دلشو خونه جا مي زاره اينقدركه زود مي گه پاشو بريم. حالا خودم هرجا مي ريم زودي دلم مي خواد برگرديم خونه انگار منم دلم خونه جا مي مونه.
مثالها خيلي زياده يعني اينطوري مي تونم بگم كه من كه هميشه مخالف كارهاي مامانم بودم الان كه دقيق مي شم مي بينم سيبي هستم كه از وسط با مامانم نصف شده.
مطمئنم نه تنها من شما هم اگه يه كم دقت كنيد مي بينيد پا رو جا پاي مامانتون و آقايون هم رو جا پاي پدرشون گذاشتن.
.
نظرات