ما درمورد انتخابات ومواضع سیاسی و تقسیم بندیهای حزبی کلی حرف زدیم. اعتقاد پررنگ به استفاده از حق رای و انتخاب و از طرفی عدم اعتماد من به اساس این انتخاب نقاط جالب این مباحث بود. اینکه پررنگ خیلی محترمانه و محافظه کارانه مجابم کنه که در انتخابات شرکت کنم برای منی که خودم هم روزی تلاش کردم تا رای جمع کنم برای کسی که فکرمیکردم میتونه باعث تغییرات خوبی بشه،جذاب و لذتبخش بود.
حق انتخاب و سهیم شدن در سرنوشت خودت، خانواده و کشورت مهم و دلچسبه ولی جذابیت اینکار به داشتن انتخابه.
اواخر دور دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی، یعنی همون انتخاباتی که برای بار دوم ولی اینبار با کمی تردید شرکت کردم به این فکر کردم که ما بله خوده ماهایی که به محترم ترین رییس جمهور تاریخ 30 ساله اخیر ایران رای دادیم از مهمتریم موانع برای رسیدن به اهدافمون بودیم. نه اینکه مقصر باشیم ولی از ما سوءاستفاده کردند.
همون موقعی که دیدیم یکی یکی شعارهای اصلاحات داره تلف میشه و از ترس اینکه مبادا پشت رییس منتخبمون خالی بشه ازش طلبکاری نکردیم، ازش بابت گذشت و فراموشی قرارش با ما، بازخواستش نکردیم که مبادا تو کیهان و مجلس و بازار براش چماق درست نکنن و به رییس جمهور منتخب میلیونیمون فشار بیارن که مبادا خم شه، خراب کردیم و باختیم..
حالا بعد از 4 سال نکبت رسیدیم به جایی که 12 سال پیش بودیم و یاد جمله معروف میافتم که میگه تاریخ همیشه 2 بار تکرار میشه...
از بین این 4 نفر داوطلب قدرت اما من حس بهتری نسبت به مهندس دارم.
نظرات