.
بعضي اتفاقاتي كه تو زندگي آدمي مي افته مثل غربال عمل مي كنه آدمهاي كه دورو برت هستند رو الك مي كنه. آدمهايي كه رابطه اي عميق تر و واقعي تر دارند توي الك مي مونند در عوض آدمهايي كه كنارت هستند ولي هيچوقت يه دوست واقعي نبودند از سوراخهاي الك رد مي شند و از زندگيت خارج مي شند.
پذيرفتنش ممكنه براي آدمي سخت باشه, ممكنه كسي از الك خارج بشه كه كلي با هم خاطره دارين, خاطرات خيلي خوش و شيرين, ولي اون لحظه كه نياز داري يه دوست واقعي كنارت باشه, هيچوقت كنارت نباشه پس اين آدم بهتره كه هرچه زودتر از زندگيت خارج بشه, فرقي هم نمي كنه كه دوست دوران كودكيت باشه يا فاميل خيلي نزديك.
اوايلش ممكنه آدم احساس تنهايي بكنه يا از اينكه اين همه زمان براي اين دوستي گذاشته بوده رنجيده بشه يا اينكه خاطرات شيرينش بهش فشار بياره و دلتنگش بكنه ولي به نظر من اون تنهايي رو آدم تحمل بكنه خيلي سودمندتر ازاينه كه در كنار كساني باشه كه موقع نياز همراهش نباشن
نمي خوام بگم كه اون افراد بيشتر فكر خودشون هستند تا دوستاشون, يا قلب سنگي دارن نه اصلا, اون فرد براش من يا تو كه فكر مي كنيم دوست واقعيش هستيم جايگاهي نداريم, كه بخواد از وقتش از انرژيش يا از مالش بزنه بياد مواقع نياز به دادمون برسه, اولويتهاي ديگري داره كه براش مهم تر هستند و اگر فردي پيش تو جايگاه بالايي داره لزومي نداره كه حتما تو هم همون جايگاه رو تو زندگيه اون فرد داشته باشي. ولي وقتي مي بيني اون جايگاه رو نداري با خودت نجنگ تو هم اون رو رها كن.
اين خيلي بهتر از اينه كه دوبار از يه نفر ضربه بخوري مطمئنن اگر اون فرد همچنان در زندگيت باقي بمونه روز ديگه هم كه بهش نياز داشته باشي اون فرد به فريادت نمي رسه و به نظر من ضربه دوم سنگين تر از بار اوله چون اين بار از حماقت خودت هم ناراحت مي شي.
من اين موضوع رو دوبار تو زندگيم تجربه كردم پذيرفتنش برام خيلي سخت بود ولي عوضش دوستهاي واقعيم رو تو زندگيم شناختم هرچند ممكنه تعدادشون به كمتر از تعداد انگشتهاي يك دست برسن ولي حالا مي دونم دوست واقعيم كيه و افراد رهگذري كه تو زندگيم چند صباحي اومدند و بعد رفتند كي بودند.
.
نظرات